نمیدونم کجاست؟!!!!!!!
اولین خصوصی رو دیدم ولی به نظرم برای درخواست مدیریت هم خصوصی بودیم ولی الان پیامی نبود!
این پست رو ارسال میکنم تا پیدا بشه
شایدم خودم بعدا این پست رو ویرایش کنم
پس فعلا باشه........
گاهی
هوس میکنم
در آغوشت حل شوم !
باهمه سردیت،
هنوز
برایم گرمترین حس دنیایی …!
و من همون روز مجتبی رو دیدم...
پنجشنبه 02 خرداد 1392
و تمام دلتنگیهامو در آغوشش ریختم
نه....!
بغلش نکردم!
اون دستشو دور گردنم انداخت
از من خواست منم همین کارو بکنم ولی من....
من یادم رفت که همین چند دقیق پیش داشتم تو وبلاگ بهش بوسه ها و آغوشهای گرم وعده میدادم
نبوسیدمش...
و در آغوش نگرفتمش...
ولی..... خدایا!
دل ما به هم راه داشت؟!
از دلم به تو گفتم
من خواسته ای دارم...
میخوام ببینمت...
پس بیا....
بیا که خواستت به اجابت نزدیکه...
تو بیا که خواسته هردومون با هم اجابت بشه..
ازش برای منم بخواه
و مجتبی من نشنیده از زبان من
تو خصوصی ازم خواست همو ببینیم!
و من رفتم....
و...............تا بعد
راستش بگو!
کجا نذر میکنی؟
اجابت خواسته هاتو از کی میخوای؟
به من بگو...
من خواسته ای دارم...
میخوام ببینمت...
پس بیا....
بیا که خواستت به اجابت نزدیکه...
تو بیا که خواسته هردومون با هم اجابت بشه..
ازش برای منم بخواه
بله!
بیا ببوسمت
همونی که تو حتی فقط به یکدونه اش راضی بودی...ولی من...
بیا ببوسمت
یادته گفتی اینجارو یدونه ببوس .... ولی من ...
بیا ببوسمت
گفتی اگه نبوسی تو دلم میمونه ها..... ولی من .....
تو بیا.....
اینبار ارزوشو بر دلت نمیذارم...
نمينويسم،
چون ميدانم هيچ گاه نوشتههايم را نميخواني،
حرف نميزنم،
چون ميدانم هيچ گاه حرفهايم را نميفهمي،
نگاهت نميکنم،
چون تو اصلا نگاهم را نميبيني،
صدايت نميزنم،
زيرا اشکهاي من براي تو بيفايده است،
فقط ميخندم،
چون تو در هر صورت ميگويي من ديوانهام
دیشب..نیمه های شب .... یهو با صدای پیامک گوشیم از خواب پریدم....
نمیدونم چرا مطمئن بودم خودتی...!
تودلم فریاد زدم
بالاخره گشتی شمارمو پیداکردی..
.
.
.
.
.
.
.
ولی دخترخالم بود!!!
واقعا از لحظه شنیدن نواخت گوشیم تا وقتی فهمیدم تو نیستی
توی اون بازه ی زمانی
باز هم به معجزه بودن تو
و به اعجاز حضورت ایمان اوردم
معجزه تویی که میتونی حال و روز منو تو یه ثانیه با یک پیامک عوض کنی....
معجزه اون پیامکه که صدای اومدنش حالمو دگرگون کرد
چه حــــــــــــالی داشتم....
چه حس دلپذیری
هر لحظه احساس میکنم دوباره داری بر دستانم بوسه میزنی
هنوز جای بوسه های تو تازه است...
آرزوی من دیدار دوباره توست....
که اینبار
لبانت رو روی پیشونی من بذاری....
و من هم....
صورتت رو غرق بوسه کنم
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩارم
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ “ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ” ﺑﺪﻫﺪ
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ “ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ”
تعداد صفحات : 5