چقدر متفاوتند آدمها ؛
عشق برای یکی دلگرمی...
و برای دیگری سرگرمی...
گاه فکر میکنم من یکی هستم و تو دیگری........
چقدر متفاوتند آدمها ؛
عشق برای یکی دلگرمی...
و برای دیگری سرگرمی...
گاه فکر میکنم من یکی هستم و تو دیگری........
یادته.........
در دومین ملاقاتمون.................
بی اجازه صورتمو بوسیدی........
هنوز یادمه...
اون شب نقطه عطف زندگیمون بود....
نقطه اغاز عشق...........
همراه با رز های زیبا
همشو برا من گذاشته بودی
من بودمو خودتو یه نفر دیگه ........
اونم آخر شب (که تو یکی درمیون برام گل میزاشتی) و من از حضورش تشکر کردم
گفت :قربون جفتتون برم
یادمه اون شب گفتی دیگه میخوام برا همیشه برم و من فقط احساس عذاب وجدان داشتم
و بابت همین قضیه تمام سعیمو کردم که نذارم گروهو ترک کنی......
ولی کاش رفته بودی.........
اگه رفه بودی دیگه اینهمه عشق و دلبستگی نبود
اینهمه خاطره..
بغض.......
اشک ..........
دلتنگی...............
و حالا
افسوس....................
الان که اینا رو دارم مینویسم منو تو از هم جدا شدیم
البته تو اینو نگفتی
فقط گفتی تا اخر ماه رمضون همونبینیم که روزه من نشکنه!
ولی رفتار سردتو چطور توجیه کنم؟
اگه دوستم داری جواب پیام هامو که میتونی بدی؟
البته من خودم بیشتر مقصرم
همیشه تو ذوقت زدم
همیشه هم به خودم قول دادم که دیگه این دفعه تکرار نمیشه
ولی همیشه هم زیر قولم زدم
یادمه یه بار بدجور به تیپ و تاپ هم زدیم
و من بشدت !!!!!!!!!!! به خودم و خدا قوللللللللللللللل دادم که خدایااااااااااااااااااااااااااااا
فقط برگرده.....
من دیگه ازین غلط ها نمیکنم
ولییییییییییییی!
هــــــــــــــــــی
از بس که قهر کردیم و دوباره آشتی کردیم این شعر زدبازی رو خوندی:
فقط برو اگه میخوای ازم صدمه نبینی
چون که آشتیم کنیم حتی 100 دفعه , همینیم (همینیم)
راستش بگو!
کجا نذر میکنی؟
اجابت خواسته هاتو از کی میخوای؟
به من بگو...
من خواسته ای دارم...
میخوام ببینمت...
پس بیا....
بیا که خواستت به اجابت نزدیکه...
تو بیا که خواسته هردومون با هم اجابت بشه..
ازش برای منم بخواه
بله!
بیا ببوسمت
همونی که تو حتی فقط به یکدونه اش راضی بودی...ولی من...
بیا ببوسمت
یادته گفتی اینجارو یدونه ببوس .... ولی من ...
بیا ببوسمت
گفتی اگه نبوسی تو دلم میمونه ها..... ولی من .....
تو بیا.....
اینبار ارزوشو بر دلت نمیذارم...
دیشب..نیمه های شب .... یهو با صدای پیامک گوشیم از خواب پریدم....
نمیدونم چرا مطمئن بودم خودتی...!
تودلم فریاد زدم
بالاخره گشتی شمارمو پیداکردی..
.
.
.
.
.
.
.
ولی دخترخالم بود!!!
واقعا از لحظه شنیدن نواخت گوشیم تا وقتی فهمیدم تو نیستی
توی اون بازه ی زمانی
باز هم به معجزه بودن تو
و به اعجاز حضورت ایمان اوردم
معجزه تویی که میتونی حال و روز منو تو یه ثانیه با یک پیامک عوض کنی....
معجزه اون پیامکه که صدای اومدنش حالمو دگرگون کرد
چه حــــــــــــالی داشتم....
چه حس دلپذیری
هر لحظه احساس میکنم دوباره داری بر دستانم بوسه میزنی
هنوز جای بوسه های تو تازه است...
آرزوی من دیدار دوباره توست....
که اینبار
لبانت رو روی پیشونی من بذاری....
و من هم....
صورتت رو غرق بوسه کنم
تو معجزه ای....
میدانم.....
بی تو بودن هم طعم حضورت را دارد!
هستی .... درعین اینکه نیستی...جاودانه ای در قلبم
تو اعجازی.....
تو معجزه ای...
مدتها در پی این بودم که یه وبلاگ برای حرفای دلم به مجتبی عزیزم ایجاد کنم.
در طی این مدت تمام تماسها و پیامکها و ملاقات پستهای ارسالی و نظرات و خصوصیهامون روحفظ و حراست کردم.
گوشیم مشکلدار شده بود و پیامکا پاک میشد
بنابر این تمامپیامهای بین خودمون رو با تاریخ در دفترچه ای یادداشت کردم
تا اینکه در یک روز بالاخره در اوج دلتنگی ها وبلاگ اولم متولد شد
پنجشنبه 02 خرداد 1392 :: 14:27
ولی چون آدرس رو اشتباه زدم (bitibato) تصمیم گرفتم دوباره وبلاگ بزنم
و ...........